loading...
فانتزی های کوچولو
شاپرک بازدید : 9 چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

صداکن مراصدای تو خوب است صدای تو سبزینه آن گیاه عجیب است کهدر انتهای صمیمیت حزن می رویددرابعد این عصر خاموش

من ازطعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است!!

وتنهایی من شبیخون حجم توراپیشبینی نمی کرد وخاصیت عشق این است....کسی نیست بیا زندگی رابدزدیم آن وقت میان دو دیدارقسمت کنیم

بیا باهم ازحالت سنگ چیزی بفهمیم بیازودترچیزها را ببینیم

ببین عقربک های فواره در صفحه حوض زمان را به گردی بدل میکنند.بیا آب شومثل یک واژهدرسطر خاموشی ام.

بیا ذوب کن درکف دست من جرم نورانی عشق را.مراگرم کن.

شاپرک بازدید : 9 چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

"می خواهم ازتو بنویسم برای توکه درتمام لحظاتم وجود داری،خنده هایم برای توست باتو بودن مرا شاد می کند وبی تو بودن مرا گریان

توبا من هستی،توبا منی چون درقلب منی،قلبم رابادنیا عوض نمی کنم چون تودر آنی ومن تنها تورا دوست دارم که سبزی مانند بهار،استواری همچون کوه،لطیفی مانندگل،و روانی همچون دریا"ماچ

 

 

@#@#@    @#@#@             @#@#@     @#@#@          @#@#@    @#@#@            @#@#@   @#@#@           @#@#@    @#@#@

 

 

درشیارهای قلبم به دنبال کدامین عشق می گردی؟عشق من درآیینه ایست که هرروز به آن می نگری....قلب

 

تقدیم باعشق به رضاجونم

شاپرک بازدید : 16 شنبه 06 اردیبهشت 1393 نظرات (2)

می دانم....

روزی با تن خسته و خیس،سوار برقطرات باران برناودان های چشمم فرود می آیی....درمیان انبوه مژگانم میزبانت خواهم بود

ودرآن لحظه چشمانم را برای همیشه می بندم!!تادیگردوریت راحس نکنم.

 

00000000                   00000000                    0000000              00000000                 00000000              00000000

 

بروی دفتر زندگی دو خط زرد می کشم وچشم عاشق تورا که گریه کرد می کشم تورفتی و بدون توکسی نگفت با خودش

که من بدون چشم تو چقدر درد میکشم....

شاپرک بازدید : 11 شنبه 06 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

امشب به سوگ مرگ آرزوهایم نشسته ام ودرغم نبودنت اشک فراق می ریزم امشب شمع حسرت آرزوهایم بربادرفته ذره ذره آب می شود

امشب برای مرگ آرزوهایم لباس سیاه پوشیده ام کاش امشب کسی برای عرض تسلیت به خانه دلم می آمد!!!!

کاش امشب توبودی ودلداریم می دادی....ودفتر کال آرزوهایم را ورق می زدی!!

اما افسوس ....تو نیستی وزندگی بی تو قشنگ نیست.

 


دست هایم بوی گل می داد:

مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند اما هیچکس فکرنکرد که آخر شاید من یک گل کاشته باشم!!!!

 

شاپرک بازدید : 12 جمعه 05 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

آسمان همچو صفحه دل من روشن از جلوه های مهتاب ست امشب از خواب خوش گریزانم که خیال تو خوشتر از خواب است

خیره بر سایه های وحشی بید می خزم درسکوت بستر خویش باز دنبال نغمه ای دلخواه می نهم سر بروی دفتر خویش تن صد ها ترانه مرقصد

در بلور ظریف آوایم لذتی ناشناس ورویا رنگ می دود همچوخون به رگهایم .

آه....گویی زدخمه دل من روح شبگرد مه گذر کرده یا نسیمی دراین ره متروک دامن ازعطریاس پرکرده

بر لبم شعله های بوسه تو می شکوفد چو لاله گرم نیاز در خیالم ستاره ای پرنور می درخشد میان هاله راز ناشناسی درون سینه من

پنجه برچنگ ورود می ساید همره نغمه های موزونش گوییا بوی عود می آید.آه....باور نمی کنم که مرا با تو پیوستنی چنین باشد

نگه آن دوچشم شورافکن سوی من گرم ودلنشین باشد بی گمان زان جهان رویایی زهره برمن فکنده دیده عشق می نویسم بروی دفترخویش

جاودان باشی ای سپیده عشق

شاپرک بازدید : 10 جمعه 05 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

ای شب از رویای تو رنگین شده سینه ام از عطر تو سنگین شده ای بروی چشم من گسترده خویش شادی ام بخشیده از اندوه بیش

همچو بارانی که شوید جسم خاک هستیم زآلودگی ها کرده پاک ای تپش های تن سوزان من آتشی در سایه مژگان من

ای زگندم زارها سرشارتر ای ززرین شاخه ها پر بارتر ای در بگشوده بر خورشید ها در هجوم ظلمت تردید ها باتوام دیگر زدردی بیم نیست

هست اگر،جز درد خوشبختیم نیست این دل تنگ من و این بار نور هایهوی زندگی در قعر گور ای دو چشمانت چمنزاران من داغ چشمت خورده بر چشمان من....

پیش از اینت گر که در خود داشتم هر کسی را تو نمی پنداشتم...درد تاریکیست درد خواستن رفتن و بیهوده خود را کاستن

سر نهادن برسیه دل سینه ها سینه آلودن به چرک کینه ها در نوازش نیش ماران یافتن زهر در لبخند یاران یافتن زرنهادن در کف طرارها

گم شدن در پهنه بازار ها.  آه...ای با جان من آمیخته چون ستاره،بادوبال زر نشان آمده از دور دست آسمان بستر رگهام را سیلاب تو

در جهانی اینچنین سرد و سیاه با قدمهایت قدمهایم به راه ای به زیر پوستم پنهان شده همچو خون در پوستم جوشان شده گیسویم را از نوازش سوخته گونه ها از هرم خواهش سوخته....

آه....ای روشن طلوع بی غروب آفتاب سرزمین های جنوب آه،آه ای از سحر شاداب تر از بهاران تازه ترسیراب تر

عشق دیگرنیست این،این خیرگیست چلچراغی در سکوت وتیرگیست عشق چون در سینه ام بیدار شد از طلب پا تا سرم ایثار شد

این دگر من نیستم،من نیستم حیف از عمری که با من زیستم ای تشنج های لذت در تنم ای خطوط پیکرت پیراهنم .آه...می خواهم که بشکافم زهم شایدم یک دم بیالاید به غم....

آه....می خواهم که برخیزم زجای همچوابری اشک ریزم های های این دل تنگ من واین دود عود درشبستان،زخمه های چنگ عود

این فضای خالی وپروازها این شب خاموش واین آوازها ای نگاهت لای لای سحر بار گاهوار کودکان بیقرار ای نفسهایت نسیم نیمخواب

شسته ازمن لرزهای اضطراب خفته در لبخندفرداهای من رفته تا اعماق دنیاهای من ای مراباشور شعر آمیخته این همه آتش به شعرم ریخته

چون تب عشقم چنین افروختی لاجرم شعرم به آتش سوختی.

 

شاپرک بازدید : 32 پنجشنبه 04 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

تو مثل چشم دریا عاشقی وپاک وبارانی ومن یک تکه از دریا ولی نمناک و طوفانی به یاد چشم های تو تفال می زنم امشب ببینم می روی آخر از اینجا

یا که می مانی تو را جان همان کس که جداین کرد از چشمم همین امشب بیا در کلبه سردم به مهمانی عجب روز قشنگی بود روز آشناییمان

چه شد حالا که از آن انتخاب پشیمانی همه بردند از خاطر مرا من ماندم وچشمت تو هم رفتی ویادت رفت نام من به آسانی چه زود از یاد بردی

آن قرار روز اول را...همان که قول دادی این پریشان را نرنجانی!!  اگرچه رفته ای و بار دیگر بر نمی گردی ولی دیوانه ات هستم خودت هم خوب می دانی

تمام شمعدانی ها برایت اشک می ریزند دلت آمددل گلهای باغ را برنجانی؟

و عادت درد سنگینیست وقتی اوج می گیرد به من عادت نکردی،طعم حرفم را نمی دانی تماشا می کنم این قصه را زیبا من اما

خدا را خوش نمی آمد که این دل را بسوزانی....ََ

شاپرک بازدید : 25 یکشنبه 24 فروردین 1393 نظرات (0)

من سکوت خویش را گم کرده ام لاجرم در این هیاهو گم شدم من که خود افسانه مردم شدم ای سکوت ای مادر فریاد ها

ساز جانم از تو پرآوازه بودتا در آغوش تو راهی داشتم چون شراب کهنه شعرم تازه بود...در پناهتبرگ وبار من شکفت...

تو مرا بردی به شهر یادها ....من ندیدم خوشتر از جادوی تو ای سکوت ای مادر فریاد ها

گم شدم در این هیاهو گم شدم تو کجایی تا بگیری داد من گر سکوت خویش را می داشتم ...زندگی پربود از فریادها!!!!

شاپرک بازدید : 32 یکشنبه 24 فروردین 1393 نظرات (1)

هر روز می پرسی که آیا دوستم داری؟

من جای پاسخ بر نگاهت خیره می مانم تو در نگاه من چه می خوانی نمی دانم اما به جای من تو پاسخ می دهی ...آری!

ما هردو می دانیم چشم زبان پنهان و پیدا راز گویانند و آن ها که دل با یکدگر دارند حرف ضمیر دوست را ناگفته می دانند

ننوشته می خوانند من دوست دارم را پیوسته در چشم تو می خوانم ناگفته می دانم من آنچه را احساس باید کرد یا از نگاه دوست باید خواند

هرگز نمی پرسم....هرگز نمی پرسم که آیا دوستم داری؟

قلب من و چشم تو می گوید به من ....آری.

شاپرک بازدید : 15 شنبه 23 فروردین 1393 نظرات (0)

عشق یعنی:

"یک نفر هست که،بدون به نتیجه و آینده

                                                         هر روز بیشتر از دیروز دوستت داره"

تعداد صفحات : 8

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 78
  • کل نظرات : 27
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 14
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 17
  • بازدید ماه : 15
  • بازدید سال : 75
  • بازدید کلی : 3,112